آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

مثل عشق، اصل عشق

سیزده بدر

سیزده بدر جای خاصی نرفتیم. خونه مادر موقع برگشتن رفتیم و سیزدهمونو توی کانال آبی که هر سال می ریم اونجا بدر کردیم. سنگ انداختیم و آرزو کردیم و انرژی مثبت گرفتیم و تو هم اولین سبزه عمرتو توی آب انداختی. به امید یک سال خیلی خوب و یک عمر زندگی باسعادت. انشالله. ...
13 فروردين 1391

دید و بازدید

بازم عید فقط 1 روز رفتیم شمال و برگشتیم. چند ساعت پیش دوستت بودیم و زود راه افتادیم که برگردیم. با ذوق نازش می کردی و می گفتی نی نی و دست به سر و صو رتش می کشیدی. بعد زمینو نشونش می دادی و می گفتی آستال (آشغال). کلی کیف کردی انگار چقدر بزرگتر از اونی ...
10 فروردين 1391

آغاز سال 1391

برای دومین بار عید شد! عیدی که تو پیش ما هستی. هم بانمک هم شیرین عید صبح زود بود، نگران بودم که خواب باشی و موقع سال تحویل سر سفره هفت سین نباشی. اما خوشبختانه صبح زود پاشدی. سرحال و خوش اخلاق. کنار هم وارد سال نو شدیم ویکی دو ساعت بعد آروم و راحت خوابیدی. بعدم پاشدی و رفتیم عید دیدنی. اولین روز که خیلی خوب بود. جالبه که پول خیلی دوست داری بهش میگی ابی. تا بابا از بیرون میاد میری طرف جیبش و میگی: ابی ابی ...
1 فروردين 1391

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری بدو بدو رفتم بازار برات موشک و آبشار گرفتم برای تو و بابا و مادر کادوهای کوچولوی چهارشنبه سوری گرفتم ساعت دو و نیم که برگشتم اداره همکارا همه رفته بودن. شب سه تایی رفیم تو حیاط ترقه بازی کردیم و از رو آتیش پریدیم. دفعه اولت بود که آتیش میدیدی . وقتی رفتیم بالا تو تلویزیون آتیش نشون میداد فوری گفتی  آدیش... اینجا داری تو کشوی عموعلی کنجکاوی میکنی!!! عاشق اینکه دست و صورتتو با دستمال مرطوب پاک کنی! تا چشم مارو دور میبینی میری سروقت کیفامون! ...
23 اسفند 1390

کریسمس 2012

روز ٦/١٢/٩٠ یعنی دقیقا روزی که ١ سال و ٥ ماهه میشدی بردیمت عکاسی که هنوز دکور کریسمس ٢٠١٢ بود و عکسای قشنگی انداختی عزیزم. ...
6 اسفند 1390

یک سال قبل

دوستای خوب و مهربون آنیسا، این عکسای دخ دخی منه همون ساعتای اولی که اومده بود پیش مامانش و بهترین روز عمر مامانیشو درست کرده بود. بامزست نه؟!!! ...
7 شهريور 1390