چهارشنبه سوری
چهارشنبه سوری بدو بدو رفتم بازار برات موشک و آبشار گرفتم برای تو و بابا و مادر کادوهای کوچولوی چهارشنبه سوری گرفتم ساعت دو و نیم که برگشتم اداره همکارا همه رفته بودن. شب سه تایی رفیم تو حیاط ترقه بازی کردیم و از رو آتیش پریدیم. دفعه اولت بود که آتیش میدیدی . وقتی رفتیم بالا تو تلویزیون آتیش نشون میداد فوری گفتی آدیش...
اینجا داری تو کشوی عموعلی کنجکاوی میکنی!!!
عاشق اینکه دست و صورتتو با دستمال مرطوب پاک کنی! تا چشم مارو دور میبینی میری سروقت کیفامون!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی