روز دوم
امروز دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم هرکی اسمتو میاره میزنم زیر گریه.
وقتی اومدم خونه خواب بودی، وقتی بیدار شدی دیگه نگام نمیکردی، انگار باهام قهری ولی بدون که برای منم خیلی سخته جدایی از دستای گرم و کوچولوی تو و اون پشت کله کم موت وقتی دیروز بلوز طوسیتو پوشیده بودی و با میمونت بازی میکردی یه لحظه ام از جلوی چشام دور نمیشه، اون جیغا و شیطونیات.
دیروز انگار فکر می کردی تموم شده و من پیشتم. اما امروز مثل اینکه یه جورایی فهمیدی قضیه از چه قراره.
شبا تا صبح نمیخوابم. دلم می خواد از زمانی که پیشتم حد اکثر استفاده رو ببرم، تو بغلم باشی و وقتی خوابی ببوسمت و نگات کنم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی