آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

مثل عشق، اصل عشق

روز سوم

1389/12/10 2:47
نویسنده : سپیده
256 بازدید
اشتراک گذاری

 امروز از صبح فقط گریه کردم، همه میگن اینکارو نکن شیرت کم میشه ، دایی فرهاد میکه شیرت تلخ میشه، اما نمیتونم. یادم میاد صبحونمونو میخوردیم وساعت ۹ در کمال آرامش روی مبل مینشستم و و به تو شیر میدادم و تلویزیون نگاه می کردم، تو با اون دستای تپل کوچولوت روی دستم میزدی و انگشتمو نگه میداشتی و بازومو نوازش میکردی . گرمای دستات قلبمو نوازش میده. میخوام بگم با هیچی عوضش نمیکنم و به عشق تو و گرمای وجودت ساعت رو سپری میکنم. از لذتبخشترین لحظه های زندگیم محروم شدم. به چه قیمتی؟ واقعا ارزش داره؟ نمیدونم، فقط میدونم که به خاطر خودته عزیزم، حالا بزرگ که شدی میفهمی

خاله زهره میگه برات اسباب بازی بخرم و برات بیارم تا آرامش پیدا کنم.

دست مادر درد نکنه که بهتر از من تو رو نگه میداره . اگه نمیومد پیشت من دیگه نمیتونستم بیام سرکار

امروز ساعت ناهاریمو بدو بدو اومدم سری بهت زدم. باز نگام نمیکنی ولی از دیروز خوشحالتری شیرین شیرینم.

بعد از ظهرم به نظر خیلی ناراحت نمیومدی، اما غروب که خوابیده اینقدر تو خواب بغض کردی و هق هق کردی که از خواب بیدارت کردم و تا چند دقیقه بعدم هق هق  می کردی، خیلی برام تحملش سخته عروسکم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان عسل و آریا
23 فروردین 90 14:45
آخی نازی عزیزم.انشالله این روزها زود میگذره و گل دخترتون هم می فهمه مامان جونیش چقد دوستش داره.بوووووووووووووووس
مامان آنیسا
24 فروردین 90 8:46
مرسی عزیز از دلداریتون، امیدوارم که همینجوری باشه، بوووووس