آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

مثل عشق، اصل عشق

کارمند کوچولو

1390/1/8 4:09
نویسنده : سپیده
349 بازدید
اشتراک گذاری

 دیروز برگشتیم من امروز و فردا باید سر کار باشم به خاطر ۲ روز دیگه مادر نیومد و قرارشد ببرمت سرکار.

امروز همه از دیدنت کلی ذوق کردن. مدیرمون که یه دختر کوچولوی نمکی داره می گفت: چقدر بامزست، المان های خودتونو داره. خاله محبوبه هم که حسابی بهت میرسید، کلی هم عیدی جمع کردی. ولی بازم غریبی میکردی و گریه می کردی.

کارمند کوچولو

بعدم که اومدیم خونه یکسره گریه می کردی و می خواستی فقط بغلت کنم، دیدن خاله مینو و مامان بزرگم که رفتیم همش گریه می کردی و فقط می خواستی تو بغل من باشی، نمیدونم چرا؟فکر کنم دلت واسه مادر و بابا و دایی تنگ شده.

شب ساعت ۱۰ بابا و دایی فرهاد اومدن، با هاشون قهر کرده بودی و نگاهشون نمیکردی. حالا باورشون شد که تو قهرم بلدی مامانی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

خاله محبوبه
29 فروردین 90 6:35
فدات بشم، چه روز خوبي بود اون روز كه اومدي پيشم،‌ فكر نمي‌كردم بيايي يه دفعه از ديدنت تو بغل مامانت ذوق زده شدم كلي باهات كيف كردم نمي‌دوني بغل كردنت چه كيفي داره عزيز دلم.
مامان ماني
5 اردیبهشت 90 15:03
آخه نازي ..... اميدوارم وقتي سركار هستيد گلتون اذيت نشه ..... شاد و تندرست باشيد .....