تعطیلات
عزیزم این روزا سعی میکنی چهاردست و پا بری ولی یک قدم که میری حوصلت سر میره و سینه خیز بدو بدو میری. از آدما هم به عنوان تکیه گاه استفاده میکنی و سر پا می ایستی.
سه شنبه رفتم دو تا سی دی آهنگ برات گرفتم خیلی ذوق کردی میخکوب شده بودی و فقط یه دستت رو می چرخوندی و میرقصیدی اما لعنتی یه بار بیشتر نخوند و خراب شد. حالا الان که من آهنگاشو برات میخونم با صدای منم همونجوری نینای میکنی. رفتیم خونه مادر. فردا باید از ٥ صبح ازت جدا شم تا ٤ بعد از ظهر. صبح که پاشدم غم دنیا تو دلم بودو بازم گریه کردم هنوزم جدایی ازت برام سخته گلم.
تو اداره آقای اینانلو همکارم یه کادو برات فرستاد و اول صبح حالم کلی بهترشد. یه تاپ صورتی خوشگل که برای دخترش آورده بودن و کوچیک بود رو داد برای آنیسای من! دستشون واقعا درد نکنه. ببین چقدر بهت میاد.
غروب که اومدم ساعت ٥ بردمت هایپراستار، اونجا خانم صندوقدار کلی نازت کرد بعدم دیدم دوست داری بری تو شهر بازیش، بردمت فقط یه بازی به سن تو داشت سوارت کردم و اومدیم بیرون