غذا خوردن
چند روزه که گل من دوست داره نینای کنه، من بلندت میکنم رو دستمو و تو دس دسی میکنی و پاهاتو تکون میدی و به مادر نگاه میکنی که برات دست بزنه و ذوق میکنی، پریروز هر وقت میخوابیدی توی خوابم دس دسی میکردی و میخندیدی، انگار خواب نینای کردن میبینی الهی فدات بشم
دیروز جمعه عصر حوصلت سر رفته بود، بردمت بیرون و فروشگاه یاس. به فروشنده ها میخندیدی و دلبری میکردی بلا. بعدم بابا اومد اونجا و همدیگرو دیدیم. بعدم برات ۲ دست لباس تو خونه گرفتیم که خیلی ماشاا... بهت میاد(چشمم کف پات)
چند وقته که خیلی دوست داری دستتو بکنی تو بشقاب غذا، امروز که از اداره اومدم سفره زیرت پهن کردم و سوپتو تو بشقاب ریختم و گذاشتم جلوت، مادر گفت خودشو کثیف میکنه گفتم عیب نداره، حمومش میکنم. با اولین حرکت بشقابو برعکس کردی و تو سوت ثانیهاز سر تا پاتو سوپی کردی، کلی حال کردی، وقتی برت داشتم که ببرم حموم گریه میکردی و میخواستی بازم بازی کنی